دل به تو دادن..........
بحر طویل و سروده ای وزنی است که به صورت نفس گیر خوانده می شود و از اولین عاشقانه های من حقیر در حدود بیست سال قبل می باشد
دل به تو دادن
از سَر کوی تو من رَستم و دل را به دگر بستم و سوی دل و دلدار دگر جَستم و زین خانه و کاشانه گُسستم،،،به سَر جوی نشستم ،،،به کمانخانه ابروی تو من ،آینه بستم ،،،تا ببینم که ،که هستم ،در میخانه فراز است و ندانم زچه مستم......
و ندانم که چرا عشق از این خانه گذر کرد و دگر باره ز با من بودن، سخت حذر کرد و به کرّات ،دل در به درم ،زیر و زبر کرد و هزاران دفه تحقیر ،ز پا تا به سرم کرد و ...دروغین قسمی خورد و ز من حیثیتی برد و دل آزرد و چها گفت و چها کرد...
با تو ام وصله ناجور تر از حقه نامرد،،تو
چها با من بیچاره که کردی و مرا خار نمودی و ز دست تو به کنج در و دیوار پناهنده و صد چوب و فلک بر من آواره و سختی کش میدان تو بودم منِ بیننده و یک عمر شدم بنده و از عشق تو آکنده و از جبر تو کاهنده واز ننگ تو شرمنده و از سردی سرما زده شهوتِ چشمانِ تو من مرده و بازَم به تمنای تو بودم، من خواهنده، به امید طلوعی پرِ از خنده و جای تو شود دولت پاینده و یک عشقِ فزاینده و یک خلعتِ فردوسِ برین ، جای کُت ژنده و فریاد بر آرم صنما ......
صنما:...دل به تو دادن غلط و دل ز تو بردن هوس و دل ز تو کندن خطر و با تو شکفتن ضرر و بی تو نشستن هدر و از تو گذشتن شرر و بی تو رسیدن سفر و از تو بریدن مَفَر و مرگ تو دیدن ظفر است
ادامه دارد..................حادثه....
دوشنبه 7 آبان 1397 - 5:22:29 AM