(غزل :فرض محال سروده اینجانب علی احمدی (حادثه
شعر "فرض محال " از شاعر "علی احمدی "
در پای تو گر ،کشته شوم،غصّه مرا نیست
نیلوفر چشم تو مرا ،گوهر کانی است
در میکده چون مست شوم،باک نباشد
گر باده ،ز دستان تو گیرم که جفا نیست
روی سیَهِ این من بیچاره دوا چیست؟
جز حلقه موی تو مرا،سلسله ای نیست
یک غمزه تو خار کند بود و نبودم
مرگی که ز عشق تو رسد،عالم باقی است
افسون شدهء ماه رُخَت ،زنده نماند
نفرین به هوایی که در آن ،لعل لَبَت نیست
من زنده نمانم به سرایی که نباشی
خاموش شوم بی تو،،وَ این مرگ ،وصالیست
در این دل ویران شده یک خاطر خالیست
جز حسرت دیدار تو بر من حَرَجی نیست
گر جُرم بُوَد عشق تو من عاشق جُرمم
مُجرم شوم و مَحرم تو ،وَه که چه عالیست
گستاخی من را تو بیا عفو مگردان
سیلی که ز دست تو خورم ،باده گساری است
برخیز و فرود آر بر این چهره زارم
وَالله که خشم تو کم از مهر و وفا نیست
انگشت نما کن تو مرا در وسط شهر
دیوانه شدن بحر تو خود،شعبده حالی است
گر نیست تو را میل وصال من مسکین
آتش بزن این دل که به جز مفسده ای نیست
مرگم برسان ای گل آلاله وحشی
چون زندگیِ،بی تو ،مرا فرض محالی است
علی (بابک )احمدی ..........حادثه